...وقتی صلوات مردمی که برای تشییع محمدرضا حقیقی آمده بودندتمام شد پیکرشهید به آرامی از داخل تابوت به درون قبر داده شد.
لحظاتی بعد محمدرضا آرامتر از همیشه درون قبر خوابیده بود.تا این لحظه همه چیز روال عادی خود را طی می کرد.
اما هنوز فرازهای اول تلقین تمام نشده بود که عموی شهید فریاد زد :{{الله اکبرشهید دارد می خندد}}
او که خم شده بود تا برای آخرین بار چهره پاک وآرام و نورانی محمدرضا را ببیند متوجه شده بود که لبهای محمدرضا در حال تکان خوردن است ودولب او که به هم قفل و کاملا بسته شده بود(عکسهایی که در منطقه فاو و سردخانه ی بیمارستان امام خمینی اهواز از شهید گرفته شده بود موید این مطلب است)در حال باز شدن وجدا شدن است ودندانهای محمدرضا یکی پس از دیگری در حال نمایان وظاهرشدن است.عموی او میگفت:ابتدا خیال کردم لغزش حلقه های اشک در چشمان من است که باعث می شود لبهای شهید را در حال حرکت ببینم. با آستین خوداشکهایم را پاک کردم متوجه شدم که اشتباه نمی کنم. لبهای او به آرامی در حال باز شدن بود وگونه ها او گل می انداخت.
پدر و مادر شهید را خبر کردند.آنها هم آمدندوبه چهره ی پاک فرزند دلبندشان نگریستند.اشک شوق از دیدن چنین منظره ای به یکباره غم و رنج فراق محمدرضا را از دل آنها بیرون آورد. مادرش فریاد زد:بگذاریدبیایند واین کرامت الهی را ببینند.
تمام کسانی که برای تشییع شهید به بهشت آباد اهواز آمده بودند .یکی پس از دیگری به بالای سر محمدرضا آمدند و لبخند زیبای اورا به چشم خود دیدند.درحالی که دیگر آن لبها بهم بسته نشد وتبسم شیرین ولبهای باز شده شهید باقی بود.کار بستن مزار شروع شد...
آیا می دانید سهم هر صندلی مجلس از شهدای انقلاب اسلامی 720شهید است.(10 برابر شهدای کربلا)
منبع:هفته نامه حیاط
|
نوشته شده در پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب:لبخند یک شهید,
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان روستاي آزران و آدرس azeran.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.